سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شیرگاه
آنکه پرسید دانست . [امام علی علیه السلام]

نوشته شده توسط:   میچکا  

جمعه 89 آبان 7  11:52 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

وقتی برگ سبز روی انگشت درختی خانه کرده بود ، مغرور از مکان و مقام خود تکیه بر درخت به شاخ و برگ خشک زیر درخت نگاه می انداخت و در دل به حال و روز آن بخت برگشته ها چیزی می گفت. و نمی دانست این رنگ خوش و لباس لطیفش زیاد دوام نخواهد داشت و عاقبت طعمه خاک و موران خواهد شد.

او همچنان از بالا به دیگران نظر می کرد و خاک از پایین افتادنش را انتظار.

کم کم بادهای سرد وزیدن گرفت و برگ سبز سردش شد و به خود لرزید . اما باز هم ندانست طبل رفتن به صدا در آمده و باید آماده رفتن شود. رفتن از اوج به زیر.

صبح یک روز سرد وقتی برگ برای خود آرائی به خود نگاه انداخت دید رنگش پریده و انگار مریض است. خواست به برگ همسایه دردش را بگوید دید که رنگ او هم پریده . نگاهش را به همسایه بعدی انداخت و دید او نیز چون آنان شده.

درخت را صدا کرد و شنید که اکنون وقت خداحافظی با شما رسیده و باید بروید. 

برگ گفت :  به کجا؟

گفت: به آغوش خاک آن پایین.

برگ به یکباره یخ کرد و افتاد. حالا او هم یکی از آن شاخ و برگهای خشک دیروز شد و طعمه خاک و موران. 

ای کاش ما از نگاه به طبیعت درس نیکو بگیریم و برای فردای لطیف آخرت توشه برداریم.


 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
 
دوشنبه 103 آذر 5
امروز:   9 بازدید
دیروز:   59  بازدید
فهرست
آشنایی با من
شیرگاه
میچکا
من عاشق طبیعت زیبا و زیبائی هستم و دلم میخواهد همه با هم مثل طبیعت زیبای شیرگاه در کنار هم زیبا باشند. انشاءالله
لوگوی خودم
شیرگاه
اوقات شرعی
آوای آشنا
آرشیو
آرشیو
اشتراک
 
طراح قالب
www.parsiblog.com