سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شیرگاه
دانش، گنج بزرگی است که فنا نمی پذیرد . [امام علی علیه السلام]

نوشته شده توسط:   میچکا  

شنبه 89 آبان 8  12:10 صبح
بسم الله الرحمن الرحیم
 
این روزها برگهای سبز درختان استوار شیرگاه در حال خرید لباس پاییزی خود هستند.
لشگر شاداب برگهای چشم نواز در حال خداحافظی با شهر خود می باشند و بزودی زیر پای دیگران بر روی زمین جا خوش خواهند کرد و صدای خش خش که نشان از خرد شدن اسکلت آنها می باشد به گوشها خواهد رسید.
بلبلان حتماً آواز فراق سرداده اند و در غمی سنگین بسر میبرند .
دشمنان ولایت هم اینگونه رنگ می بازند و از شاخ و برگ شیاطین به زمین می نشینند. اما بجای بلبلان تنها کفتاران غاصب صدای ناله هایشان بلند میشوند که دیگر کسی نیست تا از خواسته آنها پیروی کند.
صورت به ظاهر سبزشان زرد شده و توان آواز بلند کردن ندارند و تنها صدایی که از آنها شنیده میشود همان صدای خرد شدن اسکلت آنهاست و اعلام اینکه نابودی و فنای آنها فرا رسید.
اینجا شیرگاه شهر شهیدان همان یلان ایران می باشد.

 

نوشته شده توسط:   میچکا  

شنبه 89 آبان 8  12:9 صبح
بسم الله الرحمن الرحیم
 
به نام الله هم او که جان داد و نان داد و آب و از آب چه بسیار عشاق شاداب.
وقتی کتاب جنگلهای سبز شیرگاه را باز کنی و گوشه ای بنشینی و با چشم دل قامتش را برانداز کنی از تک تک اعضاء او میشونی که همه با هم می گویند ، « الله ».
خداوندا تو چه زیبائی هستی که اینچنین برای خاطر ما ناسپاسان نقش پشت نقش زدی و بی منت همچنان بر ما لطف و کرم و نعمت خود را راهی.
ای کاش من هم چون آن برگ سبز زیبای درخت که به ظاهر خموش است ، شب و روز در حال ذکر خدا بودم و یاد او را فراموش نمی کردم .
یک بار فقط یک بار خداوند عظیم به برگ سبز دستور اطاعت داد و تا کنون بندگی برگ سبز ادامه دارد و سر از فرمان خداوند بر نمی تابد.
گفت سبز باش ، و سبز شد.
گفت دست نوازش خورشید را بفشار تا ذخیره ای برای خود داشته باشی ، و دستش را فشرد.
گفت از اندوخته ات به سایر اعضاء و همسایگانت بده ، با کمال میل داد.
گفت جای پایت را خانه ای ده بر درخت ، طاعتش کرد و نشست بر شاخ سخت.
گفت اکنون وقت زردی است و درد، زود رنگ سبز بداد و زرد شد از عشق رب.
گفت حالا بر زمین کن سجده ای از جنس خاک ، سر به سجده کرد نشاء و شد ز جنس خاک ناب.
گفت حالا قوت اشجار باش ای خاک پاک ، خاک پای آن درخت گشت و حیات.
ای کاش من هم اینگونه خاک پای بندگان پاک بودم .
یا علی

 

نوشته شده توسط:   میچکا  

جمعه 89 آبان 7  11:52 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر مردم خوب و دوست داشتنی شیرگاه و زیولا و حومه.

وقتی صورتهای مهربان و خوش نقش شما به یاد می آید ، دل آرامش می گیرد و با صفا میشود.

وقتی به کمک و یاری رساندن مردم شیرگاه به یکدیگر فکر میشود ، میل خدمت به خلق خداوند شعله ور میشود.

شیرگاه برخلاف شهرهای بزرگ ماشینی که همسایه طبقه بالا از همسایه طبقه پایین خبر ندارد، همسایگان مثل برادر و خواهر می مانند و برخوردی خانوادگی با یکدیگر به نمایش می گذارند.

امروزه این خصلتهای آسمانی که وقت مشکل به داد دیگران برسند و وقت شادی در شادی آنان شریک باشند ، کمتر پیدا میشود.  البته خوشبختانه بیشتر شهرستانهای ایران از این خصلت الهی برخوردارند که جای بسی شکر دارد.

آمده که روزی حضرت موسی علیه السلام وقتی برای مناجات رفته بود به خداوند عرضه داشت:

خداوندا اگر تو به جای خلق بودی برای خدا چه می کردی؟

خداوند عزیز فرمود:  کمک به خلق.

حال ببینیم که کمک به خلق و فراموش نکردن دیگران چقدر برای خداوند مهم و عزیز است.

یا علی


 

نوشته شده توسط:   میچکا  

جمعه 89 آبان 7  11:52 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

وقتی برگ سبز روی انگشت درختی خانه کرده بود ، مغرور از مکان و مقام خود تکیه بر درخت به شاخ و برگ خشک زیر درخت نگاه می انداخت و در دل به حال و روز آن بخت برگشته ها چیزی می گفت. و نمی دانست این رنگ خوش و لباس لطیفش زیاد دوام نخواهد داشت و عاقبت طعمه خاک و موران خواهد شد.

او همچنان از بالا به دیگران نظر می کرد و خاک از پایین افتادنش را انتظار.

کم کم بادهای سرد وزیدن گرفت و برگ سبز سردش شد و به خود لرزید . اما باز هم ندانست طبل رفتن به صدا در آمده و باید آماده رفتن شود. رفتن از اوج به زیر.

صبح یک روز سرد وقتی برگ برای خود آرائی به خود نگاه انداخت دید رنگش پریده و انگار مریض است. خواست به برگ همسایه دردش را بگوید دید که رنگ او هم پریده . نگاهش را به همسایه بعدی انداخت و دید او نیز چون آنان شده.

درخت را صدا کرد و شنید که اکنون وقت خداحافظی با شما رسیده و باید بروید. 

برگ گفت :  به کجا؟

گفت: به آغوش خاک آن پایین.

برگ به یکباره یخ کرد و افتاد. حالا او هم یکی از آن شاخ و برگهای خشک دیروز شد و طعمه خاک و موران. 

ای کاش ما از نگاه به طبیعت درس نیکو بگیریم و برای فردای لطیف آخرت توشه برداریم.


 

نوشته شده توسط:   میچکا  

جمعه 89 آبان 7  11:52 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

شیرگاه یکی از سه شهر شهرستان سوادکوه هست .

جاده بین شیرگاه و زیراب شهر بعدی سوادکوه آنقدر دیدنی ست که اگر کسی یکبار از آن بگذرد نمی تواند بار دیگر این مسیر را انتخاب نکند.

جاده همچون ماری پر از پیچ و خم می باشد که رانندگان نا آشنا باید خیلی هواسشان جمع باشد.

دو طرف جاده را جنگلهای انبوه گرفته که چشم از دیدن این مناظر لذت می برد.

هنگام بهار و تابستان که درختان پر از برگهای سبز هستند ، بخاطر تراکم درختان فقط لایه ای سبز رنگ دیده میشود که واقعاً جای دیدن دارد.

رودخانه ای هم از پایین جاده می گذرد که زیبائی این مسیر را دو چندان کرده است.

خداوند جمیل ، زیبا آفرین است.


 
<      1   2   3   4   5   >>   >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
 
یکشنبه 103 آذر 4
امروز:   39 بازدید
دیروز:   0  بازدید
فهرست
آشنایی با من
شیرگاه
میچکا
من عاشق طبیعت زیبا و زیبائی هستم و دلم میخواهد همه با هم مثل طبیعت زیبای شیرگاه در کنار هم زیبا باشند. انشاءالله
لوگوی خودم
شیرگاه
اوقات شرعی
آوای آشنا
آرشیو
آرشیو
اشتراک
 
طراح قالب
www.parsiblog.com